خداوند متعال در آيهي هفتم از سورهي آل عمران به صراحت گفته است كه قرآن كريم در كنار آيات محكم، مشتمل بر آياتي ويژه، موسوم به « متشابهات»است . از همين آيه استفاده ميشود كه آيات متشابه به گونهاي است كه فتنهانگيزان ميتوانند با بهرهگيري نادرست از تذويل آنها، عدهاي را گمراه سازند. به عقيدهي برخي مفسران، همهي فرقههاي گمراه در ميان مسلمين . با تمسك به اين آيات بر عقايد باطل خود لباس حق پوشيدهاند. دانشمندان مسلمان و به ويژه تفسير پژوهان از ديرزمان پرسشهايي را دربارهي محكم و متشابه مطرح كرده و پاسخ آنها را از راههاي مختلف پيگرفتهاند . برخي از اين پرسشها عبارتند از : آيات متشابه داراي چه ويژگيهايي است؟ ورود آيات متشابه در قرآن مبتني بر چه حكمتي است؟ چگونه مي توان به معناي حقيقي متشابهات دست يافت؟
نويسندهي محترم كوشيده است با بهرهگيري از پيشينهي اين بحث و نظريات مختلف، به پاسخهاي سامان يافتهتري دست يابد.
كليد واژهها : تشابه ، آيات متشابه، آيات محكم،تنزيل ، تأويل ،تفسير.
اشتمال قرآن بر آيات متشابه به استناد نص صريح « مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهاتٌ » و اختلاف نظر در فهم متشابهات و برتافتن معاني متعدد كه موجب گرديده است تا قرآن « حَمَالٌ ذُو وُجوه » گردد.1 و امر به تدبر در همهي قرآن: « كِتَابٌ أنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ » [ ص (38) ،29 ] و لزوم پرهيز از گفتار به غيرعلم « وَلَاتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ » [ اسراء (17)، 36] همه و همه ضرورت پژهشي پيرامون مسألهي محكم و متشابه را روشن ميكند. از آن جا كه قرآن براي عموم مردم نازل شده و همگان مورد خطاب آن هستند و مردم نيز از نظر درك و فهم معارف مختلفاند، آيات قرآن نيز بخشي محكم و بخشي متشابه نازل شده و طبيعي است وجود محكمات و متشابهات موجب بروز اختلاف نظر و ظهور آراي گوناگون در فهم آيات و استخراج معاني آن خواهد شدم.
برخي از دانشمندان علوم قرآن محكم را از ريشهي « حكم » ،به معناي « منع» گرفتهاند و لذا گويند آيت محكم آن است كه از حيث لفظ و معنا شبههاي بر آن عارض نگردد 2 اما در لغت معناي ديگري هم براي « اَحْكَمَ » آمده و آن توقيق و اتقان است . ابن منظور ميگويد:
« اَحْكَمْتُ الشَّيْءَ فَاسْتَحْكَمَ : صَارَ مُحْكَماً وَ احْتَكَمَ الْاَمْرَ وَ اسْتَحْكَمَ : وثق»
شايد بتوان گفت كه مفهوم « منع » لازمهي اتقان و استحكام است . لذا نتيجه ميگيريم كه محكم اولاً مشتق از « اَحْكَمَ »است . ثانياَ معناي اصلي اين دو،اتقان و توثيق ميباشد كه يك معناي ايجابي است . ثالثاً « اِحكامِ شيء » مستلزم منع از فساد است كه يك معناي سلبي است . بنابراين دلالت اِحكام بر « منع » ،از نوع دلالت التزام است، نه مطابقه.
با دقت در موارد استعمال تشابه چنين فهميده ميشود كه اين لفظ به معناي مناسبت و مشاكلت دو چيز از نظر شكل و صورت ظاهر، در عين اختلاف در ماده و ذات است و همين امر موجب دشواري در شناخت امتياز آن دو ميگردد. بنابراين نفس تشابه، معناي ايجابي دارد اما چون مشابهت دو چيز مستلزم التباس آن دو با يكديگر است، گاه از تشابه، مماثلتي كه به التباس و اشتباه ميانجامد، اراده ميشود و از همين رو فيروزآبادي در قاموس ميگويد: « تَشَابَهَا وَاشْتَبَهَا : اَشْبَهَ كُلٌّ مِنْهُمَا الْآخَرَ حَتَّي الْتَبَسا» 3
در مورد معناي اصطلاحي محكم اقوال متعددي وجود دارد كه مهمترين آنها به اختصار عبارتند از : 4
1 ـ آيات محكم آياتي است كه عهدهدار بيان حلال و حرام و اوامر و نواهي هستند، مانند « أَقِيمُوا الصَّلَاةَوَ اٌتُوا الزَّكَاةَ » [ بقره (2) ،43]
2 ـ آيات محكم آياتي است كه مورد نسخ قرر نگرفته است و آن عبارت است از 17 حكم از احكام كه در آيهي 151 سورهي انعام: « قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ …» و آيهي 23 سورهي بني اسرائيل « وَ قَضَي رَبُّكَ أَلاَّتَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ … » به آن اشاره شده است .
3 ـ محكمات همان نواسخ است .
4 ـ محكمات، آيات فرائض و وعده و وعيد است .
5 ـ محكم امري است كه بر آن وعده ثواب يا عقاب داده شده است .
6 ـ محكمات آياتي است كه تأويل و تنزيل آن يكي است و به مجرد شنيدن، قابل فهم ميباشد نظير « قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ » [ اخلاص (112) ،1] يا « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ » [شوري(42)،11]
7 ـ محكم آيهاي است كه جز يك معنا ندارد .
8 ـ محكمات آياتي است كه الفاظ آن تكرار نشده است.
زركشي مهمترين تعاريفي را كه براي متشابه آوردهاند به قرار زير نقل كرده است : 5
1ـ متشابه همان آيات منسوخه است كه نبايد بدان عمل كرد.
2ـ متشابه قصص و امثال است .
3ـ متشابه آن است كه بايد مورد ايمان قرار گيرد و علم آن به خدا احاله شود.
4 ـ متشابه همان فواتح سور و حروف مقطعه است .
5 ـ متشابه آن است كه جز با تأويل وانصراف از معناي ظاهري دانسته نميشود.
6ـ متشابه آن است كه متضمن امور غيبي است و علم آن منحصراً نزد خدا است نظير وقت قيامت، زمان نزول باران، زمان مرگ و مانند آن.
7 ـ متشابه آن است كه قابل حمل بر وجوه متعددي است .
8 ـ متشابه آن است كه جز با عرضهي آن به غير فهميده نميشود يعني وابسته به غير است .
در ميان اين تعاريف، آنچه بيشتر از همه مورد تأكيد دانشمندان علوم قرآن است اين كه محكم بر آياتي اطلاق ميشود كه تأويل و تنزيلش يكي است يعني دلالت آن بر معنا به قدري روشن و بيابهام است كه نميتوان معناي ديگري براي آن در نظر گرفت . بنابراين « إحكام» ، صفت معنا است ، يعني خصوصيات لفظ از قبيل تخصيص، تقييد ، نسخ و مانند آن در احكام و عدم آن نقش ندارد، چه بسا آيهاي كه مورد نسخ، تخصيص يا تقييد قرار گرفته اما دلالتي روشن و محكم دارد.
نتيجهي طبيعي اين سخن آن است كه « اِحكام» و نيز « تشابه» ،هم در جمله و كلام مركب ظاهر ميشود و هم در مفردات، با اين تفاوت كه در جمله صفت احكام تا تشابه به اسناد و نحوهي ربط موضوع به محمول مربوط ميشود، نظير اين كه در آيهي « وَجَاءَ رَبُّكَ …» نسبت « آمدن» به خدا، نسبتي متشابه است، زيرا از آن بوي تجسيم به مشام ميرسد،در حالي كه در آياتي نظير آيهي « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » [ (42) ، 11] نسبت ، نسبتي محكم است . اما در مفردات، وصفِ « اِحكام » يا « تشابه» به معاني مفرد و تصورات برميگردد . به اين ترتيب حروف مقطعه به وصف احكام يا تشابه متصف نميشوند زيرا بر معناي خاصي دلالت ندارد، بلكه رموزي هستند ميان خدا و رسول.
از آن جا كه آيات متشابه ميتواند دست آويز فتنهجويان و آشوبطلبان قرار گيرد، به طور طبيعي اين پرسش مطرح ميشود كه اساساَ سرّ وجود متشابه در قرآن چيست؟ چرا همهي آيات به صورت « محكم» نازل نشد؟
شبهاتي كه پيرامون مسألهي ورود متشابهات طرح شده به اشكال گوناگوني مطرح شده است از جمله:
1ـ اگر قرآن كتاب بيان و هدايت است، چرا متشابه كه امري خلاف بيان است، در آن ذكر شده است .
2ـ همانطور كه قرآن به مقتضاي حكمت به عربي نازل شد،حكمت اقتضا ميكند كلام به گونهاي القا شود كه مراد واقعي از ظاهر آن به دست آيد. بنابراين تشابه برخلاف حكمت است، زيرا لازمهي آن حمل بر غير معناي ظاهر است.
3 ـ اگر هدف نزول قرآن، تبيين معارف و هدايت بشر است، عقل حكم ميكند كه حكيم از بالاترين مراتب بيان، يعني محكمات به پايينترين مراتب ، يعني متشابهات نزول نكند.
4ـ ايجاد التباس و اشتباه و در نتيجه، گمراهي مخاطبان از نظر عقلي قبيح است . چگونه ميتوان متشابهات را كه ظاهري برخلاف توحيد و عدل دارد، مطابق حكمت دانست؟
5 ـ جايز نيست متكلم حكيم به گونهاي سخن گويد كه بيترديد اهل باطل به آن تمسك كنند و اين خود نوعي تحريك به فساد است.
6 ـ تشابه باعث رويگرداني از حق ميشود و لذا ورود آن خلاف حكمت است6.
همانطور كه ملاحظه ميشود شبهات فوق همه به يك اصل برميگردد و آن قبح ورود متشابه است؛ يعني ممكن است گفته شود چون قرآن مشتمل بر متشابهات است، معلوم ميشود صدور امر قبيح از خدا جايز است. اين همان نزاع قديمي اشاعره و معتزله پيرامون حسن و قبح عقلي است . اشاعره ميگويند : الحسن ما حسنه الله و القبيح ما قبحه الله ؛ امر حسن آن است كه خدا آن را حسن نموده و امر قبيح آن است كه خدا آن را قبيح كرده است » . به عبارت ديگر ، آنان معتقدند اصولاً نفس صدور فعل از خدا ملاك حسن يا قبح فعل است ، گر چه عقل آن را تقبيح يا تحسين كند. بر همين اساس پاسخ اشاعره به پرسشهاي مذكور آن است كه قرآن فعل خدا است و فعل خدا از آن جهت كه فعل خدا است حسن است و لذا شبهي قبح ورود متشابهات در قرآن پايه و اساسي ندارد.7
معتزليان يك گام فراتر نهاده و قايل به حسن و قبح عقلياند و ميگويند : بيان واقع، منحصر به صراحت يا ظهور كلام نيست، چه بسا متكلم مراد خود را به وجهي بيان كند كه در آن از تشابه، استعاره، مجاز و مانند آن استفاده شده باشد . متشابه از حدود لغت و محتمل لفظ خارج نيست. از طرفي مسألهي متشابهات بالاتر از شبهي شرور و آلام و اسقام در نظام هستي نيست. با همان استدلالي كه ثابت ميشود شرور و اسقام مطابق حكمت است،همسويي حكمت و مسألهي تشابه نيز قابل اثبات است .
نقطهي اشتراك دو تفكر اشعري و اعتزالي آنجاست كه هر دو گروه متشابهات قرآني را في الجمله مطابق حكمت ميدانند، با اين تفاوت كه، اشاعره براي آن « حسن ذاتي » قايل نيستند، اما معتزله آن را مطابق ادلهي عقلي و وجوه حكمت دانسته، حكمتهاي اشتمال قرآن بر متشابهات را برشمردهاند. به هر حال از اين نزاع كلامي كه بگذريم دانشمندان، به ويژه معتزله در تبيين حكمت ورود متشابهات نظريههاي مختلفي ابراز داشتهاند كه مهمترين آنها را به اختصار در پيميآوريم.
دستهي از متكلمان بر اين عقيدهاند كه وجود متشابهات، زمينهساز معرفت عميقتر و دقت بيشتر در قرآن ميباشد، چه اينكه ، زماني ضرورت به كارگيري عقل و مراجعه به عالمان احساس ميشود كه تشابهي در مطلب وجود داشته باشد.8
ارباب معرفت و سير و سلوك معتقدند: چون مراتب، درجات و احوال سالكان الي الله متفاوت است، برخي از مقام طبع گذشته به مقام نفس رسيدهاند و عدهاي از مقام نفس به مرتبهي عقل و امثال آن نايل آمدهاند . آيات قرآن نيز متناسب با درجات معرفت و مراحل نفسبندگان نازل گرديده است .9
در گفتار فيلسوفان، حكمت ورود متشابهات چنين تبيين ميشود كه قرآن، مشتمل بر دعوت همهي طوايف ،از خواص و عوام است و چون طبايع عوام نيز غالباً عاجز از درك حقيقت است به طوري كه مثلاً اگر در ابتداي امر از موجودي كه فاقد جسمانيت و عوارض مادي است سخن به ميان آيد چنين موجودي را انكار كرده ، گرفتار تعطيل ميشوند، به همين جهت لازم است به فراخور فهم عوام آياتي نازل شود كه به ظاهر، اوصاف و اعراض جسماني را به خداوند نسبت ميدهد و از الفاظي كه متناسب با عالم وهم و خيال است استفاده شود، اما در كنار اين آيات، آياتي نيز به عنوان محكمات، واقعيت امر را بيان كند. در اين صورت عامهي مردم،به تدريج از موجودي با مختصات اولي به موجود مجرد تامي كه مبرا از صفات امكاني است منتقل ميشوند. حكيمان بر اين مطلب نيز كه ورود متشابهات منشأ تدبر و تفكر در قرآن شده و موجب تمييز عالم و جاهل و شناخت مراتب عالمان ميگردد تأكيد دارد.10
مفسران در بحث حكمت ورود متشابه در قرآن و در ذيل آيهي هفتم از سورهي آل عمران نظريههاي مختلفي اظهار كردهاند . آنچه در پي ميآيد به مهمترين آنها اشاره دارد:
7ـ4ـ1ـ مصلحت اقتضا ميكند كه قرآن مشتمل بر متشابهات باشد تا مردم جهت آشنايي با مراد قرآن ناگزير از تدبر گردند و درست به همين علت از ساير صناعات ،نظير ايجاز و اطناب،اختصار و اسهاب و مانند آن استفاده شده است. 11 همچنين طرح متشابهات موجب ميگردد اهل علم متشابه را به محكم برگردانند و بدين وسيله هم درجات و مراتب علم و عالمان دانسته ميشود و هم ديگر اقشار مردم ميآموزند كه بايد براي فهم قرآن به عالمان رجوع كنند.12
7ـ4ـ2ـ چون خداوند بندگان را براي رسيدن به ثواب و نيل به بالاترين مراتب كمال خلق كرده است و از طرفي بهترين ثوابها و طاعتها، پرمشقتترين آنهاست، به همين جهت آيات متشابه در قرآن آمده تا انسانها با تحمل رنج و مشقت ـ در مسير فهم متشابهات ـ استحقاق منزلت و مرتبت بالايي پيدا كنند.13
7ـ4ـ3ـ چون قرآن با عرب احتجاج كرد و همهي افتخار و شرافت عرب نيز، زبانش بود، قرآن به همان اسلوبهايي كه بليغان و فصيحان عرب سخن ميگفتند و ميان آحاد مردم متداول بود نازل شد . كلام عرب بر دو قسم است : يكي كلام صريح، روشن و غير قابل تأويل و ديگري كلام آميخته با محسنات لفظي از مجازات، كابات، اشارات ، تلويحات و در يك كلام، سخن قابل تأويل. قسم دوم از نظر عرب كلامي مستحسن و نيكو قلمداد ميشد . قرآن به هر دو سبك با عرب تحدي نمود اما ميدانداران عرصهي فصاحت و بلاغت از آوردن هر دو قسم محكم و متشابه عاجز ماندند. فقدان هر يك از اين دو، قرآن به هر دو سبك با عرب تحدي نمود اما ميدانداران عرصهي فصاحت و بلاغت از آوردن هر دو قسم محكم و متشابه عاجز ماندند. فقدان هر يك از اين دو،قرآن را از متداول عرب خارج ميساخت و زمينه براي بهانهتراشي اعراب فراهم ميگرديد.14
7ـ4ـ4ـ وجود متشابهات از باب امتحان و تمييز مؤمن از منافق است تا ميزان بندگي و تعبد افراد محك زده شود، چه اين كه، اهل ايمان در برابر متشابهات توقف نموده وامر آن را به خدا واگذار ميكنند يعني تنها بدان ايمان ميآورند اما عمل نميكنند.15
7ـ4ـ6ـ خداوند بندگان را به متشابهات مشغول ساخت تا در هر حال ، در عجايب حكم و فوايد قرآن بينديشند . در عين حال هيچ گاه به همهي ابعاد اسرارآميز قرآن و حكمتهاي بيپايان آن نميرسند و اين ، رمز غضاضت و طراوت هميشگي قرآن است.16
دانشمندان علوم قرآني معتقدند متشابه بر چند قسم است و ورود هر قسم، حكمت يا حكمتهاي خاص خود را دارد.17 اين اقسام عبارتاند از :
الف ـ متشابهاتي كه علم آن تنها نزد خدا است، نظير علم به زمان وقوع رستاخيز، زمان فرا رسيدن اجلها و نظاير آن . براي اين قسم پنج حكمت متصور است:
1ـ انسان موجودي ضعيف است و ظرفيت هر معرفتي را ندارد . اگر خداوند ميخواست خود را با همهي حقيقت و صفات خويش معرفي كند، بيشتر نفوس تحمل آن را نداشتند. اموري نظير معرفت به زمان رستاخيز يا علم به اَجَلها نيز چنين است.
2ـ بدين وسيله انسانها مورد آزمايش واختبار قرار ميگيرند تا معلوم شود اين انسان در آنجا كه معرفت جزمي و يقيني پيدا نميكند، آيا به غيب ايمان ميآورد يا نه؛ و بدين وسيله راسخان از زائغان ( الذين في قلوبهم زيغ ) بازشناخته شوند.
3 ـ چون قرآن مشتمل بر دعوت همهي آحاد مردم از عام و خاص است و طبع عوام در بسياري از امور از ادراك حقايق عاجز است، ناگزير پارهاي از معارف بايد به گونهاي القا شود كه در خور فهم همگان بوده و موجب فرار و دوري آنان از حقيقت نشود. براي مثال، اگر در آغاز ، سخن از واجب الوجود به ميان آيد يعني موجودي كه نه جسم است نه متحير و نه قابل اشارهي حسي، مردم عادي چونتنها محسوسات را ميشناسند و وجود را مساوي جسمانيت ميدانند، تصور ميكنند چنين چيزي ناممكن است و به ورطهي تعطيل خواهندافتاد. بنابراين مصلحت اقتضا ميكند اين قبيل معارف با الفاظي بيان شود كه با قوهي متخيله و متوهمه مردم تناسب دارد و آنگاه با بيانات محكم ديگر مراد واقعي نمايانده شود و جهات نقص و محدوديت از ذات واجب سلب گردد.
4ـ متشابهات دليل خوبي بر عجز و جهل انسان و شاهد صدفي بر احاطه و علم حق است : « وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ » [بقره (2)، 255] آگاهي از صعف خويش و خود را در برابر علم بيكران خدا ديدن، روح تسليم و عبوديت را در انسان زنده ميكند، به طوري كه با فرشتگان همآواز ميشود كه : « سُبْحَانَكَ لَاعِلْمَ لَنَاإِلَّامَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ » [بقره02) ، 32]
به همين جهت اهل معرفت معتقدند عقل آدمي با متشابهات، در معرض آزمون قرار گرفته تا اظهار خضوع كند. اگر قرآن فاقد اين قبيل معارف متشابه بود محلي براي اين اظهار عجز باقي نميماند، بلكه انسان با تكيهي كامل بر دريافتهاي خويش متمرادنه به جلو ميتاخت. شايد به همين علت در پاياه آيهي سورهي آل عمران ميفرمايد: « وَمَايَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَاب»
5ـ اگر همهي قرآن ، محكم نازل ميشد به صراحت تنها بر يك مذهب قابل تطبيق بود و ديگر مذاهب را ابطال ميكرد و اين امر سبب دوري و دلزدگي ارباب مذاهب ميشد،در حالي كه وجود محكم و متشابه باعث ميشود هر مذهبي به دنبال تأييد مذهب خود از قرآن باشد و همين توجه، چه بسا او را از باطل برهاند و به حق برساند.
ب ـ متشابهاتي كه با دقت نظر علمي و درس و بحث قابل فهم است.
ج ـ متشابهاتي كه تنها با اشراق و افاضهي حق بر قلب اهل معرفت دانسته ميشود.
اين دو نوع خود مشتمل بر حكمتهايي است به شرح زير : 18
1ـ اين دسته از آيات متضمن مفاهيم و معاني بسياري است كه اگر به تفصيل در قرآن ميامد حجم قرآن به چندين برابر حجم فعلي ميرسيد و نه تنها حفظ آيات ، كه محافظت آن از تحريف نيز مشكل ميشد.
2ـ وجود اين دو نوع متشابه، اقرب به اعجاز قرآن است، چه اين كه ، درك متشابهات ـ كه نياز به دقت داردـ در گرو كشف اسراسر الفاظ از قبيل حقيقت و مجاز، ذكر و حذف ،تقديم و تأخير ،ايجاز و اطناب و مساوات و مانند آن است .
3ـ اشتمال قرآن بر متشابهات، زمينهي تعمق، تدبر و شكوفايي عقل را فراهم ساخته، انسان را از تقليدگرايي صرف نجات ميدهد.
4ـ اشتمال قرآن بر اين قبيل متشابهات مستلزم فراگيري علوم و معارف گوناگون همچون صرف، نحو، بلاغت، فقه، اصول، كلام، تاريخ و ديگر علوم است كه اين خود منشأ ظهور متفكران و عالمان بيشتر در عرصهي معارف قرآني خواهد شد.
5ـ تلاش و مجاهدت به منظور درك متشابهات قرآن و كشف حق. ثواب زايدي به همراه دارد. عالمان با بحث و مناقشه در غوامض ايات به بالاترين درجهي قرب به حق ميرسند، چه اين كه جد و جهد در فهم معناي قرآن از بزرگترين وسايل قرب به خداست .19
8 ـ 1ـ روش عالمان و مفسران در تفسير متشابهات
شيوهي برخورد مفسران با آيات متشابه متفاوت است. ملاصدرا در رساله متشابهات القرآن چهار مسلك رايج تفسيري را برشمرده است . كه خلاصه مطالب ايشان را يادآور ميشويم:
8ـ1ـ1ـ مسلك اهل لغت، اصحاب حديث و حنابله
اين گروه معتقدند الفاظ متشابه را بايد بر معنا و مفهوم ظاهري آنها حمل كرد . عدول از ظاهر آيه، حتي اگر منافي قواعد عقلي باشد، جايز نيست. در اين بينش ، هر نوع تأويلي نامقبول و ناپسند است .
8 ـ 1ـ 2ـ مسلك محققان و بيشتر متكلمان معتزله
اين گروه، الفاظ متشابهات را تأويل نموده، بر معانيي كه موافق قواعد عقل است، حمل ميكنند . مبناي ايشان تنزيه حق تعالي از صفات امكاني و نقص است.
8ـ1ـ3ـ مسلك اكثر اشاعره و برخي از معتزله
اين گروه قايل به تفصيل شده، نسبت به برخي آيات و اخبار، روش تنزيه و نسبت به برخي ديگر، روش تشبيه و تنزيل را در پيش گرفتهاند. آنچه مربوط به معاد است، بر ظواهر خود باقي گذارده ، قايل به تشبيه شدهاند.
8 ـ 1ـ4ـ مسلك راسخان در علم
ملاصدرا اين مسلك را چنين توضيح ميدهد:
راسخان، از راه كشف و شهود و اشراق باطن ، مراد واقعي متشابهات را درك ميكنند و از تنزيه صرف و تشبيه محض و خلط ميان آن دو در اماناند. كشف معاني متشابهات از طريق نورانيت باطن و مشكات نبوت است كه انسان را نه به ورطهي ظواهر و تشبيه و تعطيل ميكشاند و نه به دام تأويل مياندازد.20
8ـ2ـ روش اهل بيت در تفسير متشابهات
در عيون اخبار الرضا از امام رضا(ع) روايت شده است كه : « مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ اِلَي مُحكَمِهِ فَقَدْ هُدِيَ اِلَي صِراطِ مُسْتَقِيمٍ » آنگاه فرمود: در اخبار ما نيز متشابهاتي نظير متشابهات قرآن وجود دارد كه بايد به محكمات كلام ما ارجاع داده شود « فِي اَخْبَارِنَا مُتَشَابِهٌ كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَرُدَّوا مُتَشَابِهَها اِلَي مُحْكَمِهَا وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دوُن مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا »21 .آن چه قابل توجه است اين كه همهي قرآن حتي متشابهات، قابل تفسير است و دريافت معنا و مقصود آن ممكن،ليكن متشابهات ميبايست در سايهي محكمات تفسير شود تا دستگيرهي تيرهدلان قرار نگيرد و زمينهي فتنه و فساد را فراهم نكند. بنابراين در مكتب اهل بيت، هرگز امر به توقف در برابر متشابهات نميشود، برخلاف آن چه برخي از مذاهب معتقدند و علم متشابه را تنها مختص خدا ميدانند.
برخي از عالمان علوم قراني، اصول و ضوابطي براي رد متشابه به محكم تعيين كردهاندكه ميتواند مفسر را در مقام تفسير متشابهات مدد رساند. از جملهي اين اصول موارد زير است:
1ـ آيات متشابه مربوط به ذات و صفات را بايد به محكم « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ » [شوري (42)،11] برگرداند.
2ـ آيات متشابهي كه ـ معاذلله ـ موهم انتساب افعال شر به خدا است ، بايد به محكمِ « فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغهُ» [انعام (6) ، 149] و نيز آياتي نظير « وَمَاأَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » [ نساء (5) ، 79 ] ارجاع گردد.
3ـ آيات متشابهي كه موهم تشبيه و تجسيم است بايد به محكماتي نظير « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » و « وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي » [ نحل (16) ، 60 ] و « قَلْ هُوَ الله أَحَدٌ » [ اخلاص (112)، 1 ] برگردانده شود.
4 ـ آيات متشابهي كه ايهام نقص و عصيان در نبوت و كيفيت القاي وحي دارد، ميبايدد به آيات محكمي نظير « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِكْرَ وإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » [ حجر (15)، 9 ] و « وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَي » [نجم (53) ، 3] ارجاع شود. 22
اصولاً مسألهي محكم و متشابه برگرفته از خود قرآن است و براي اين كه حقيقت اين دو اصطلاح ،كشف شود چارهاي جز رجوع به قرآن و سنت نيست.
قرآن ، به صراحت، پيروي از متشابه را سرزنش ميكند، در اين خصوص مفسران دو ديدگاه ابراز كردهاند: عدهاي پيروي از متشابه را به طور مطلق مذموم دانسته ، علم متشابه را مختص خدا ميدانند ؛ دستهاي هم معتقدند پيروي از متشابه به يكي از دو غرض فاسدي كه خود آيهي هفتم از سورهي آل عمران بهآن اشاره دارد (فتنهانگيزي و تأويل ناصحيح) نكوهش شده است.23
با دقت نظر در آيه، علت نهي از پيروي متشابه معلوم ميشود . قرآن دربارهي متشابهات ميفرمايد كساني كه در قلب خود فتنه ميپرورند به دنبال متشابه ميروند. از اين مطلب معلوم ميشود كه متشابهات ابزار مناسبي براي كساني است كه در قلبشان زيغ است، زيرا متشابهات به گونهاي است كه شبههانگيز است و تودهاي مردم هم آن را قبول ميكنند. با اين بيان روشن ميشود كه متشابه آيه اي است كه اولاً در معناي خود ظهور دارد؛ ثانياً آن معناي ظاهر،حق نما است، ثالثاً طوري است كه تودهي مردم ميپذيرند و لذا ميتواند دستآويز خوبي براي زيغدلان باشد.
* دكتر عباس نقيئي در سال 1342 ش در كرمانشاه چشم به جهان گشود . تحصيلات دورهي متوسطه را در تهران سپري كرد و در سال 1359 در رشتهي علوم تجربي ديپلم گرفت. سپس به مدت دو سال به تدريس و فعاليتهاي پرورشي در دبيرستانهاي تهران پرداخت . در سال 1361 در اولين دورهي كارشناسي ارشد پيوستهي دانشگاه امام صادق (ع) در رشتهي الهيات و معارف اسلامي، تحصيل دانشگاهي خود را آغاز كرد . در سال 1367 با عرضهي پاياننامهي خود با عنوان « پژوهشي پيرامون مصونيت قرآن كريم از تحريف » اين دوره را به اتمام رساند . در سال 1368 در مقطع دكتري علوم قرآن و حديث دانشكدهي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد. در سال 1374 از پاياننامهي خود با عنوان « بررسي مسألهي محكم و متشابه در قرآن » دفاع كرد. وي از سال 68 تاكنون به عنوان عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق (ع) به تدريس و تحقيق مشغول بوده و هماكنون استاديار و معاون گروه علوم قرآن و حديث آن دانشگاه است . نامبرده از سال 74 تاكنون مديريت گروه معارف و قرآن شبكهي صداي عربي ـ آفريقايي از بخش برون مرزي صدا و سيما را به عهده دارد.
1ـ نهج البلاغه، نامه 77.
2ـ ر.ك : راغب اصفهاني : المفردات في غريب القرآن ، ماده(حكم) ، تحقيق محمد سيد گيلاني، بيروت ، دارالمعرفه.
3ـ ر. ك: فيروزآبادي : القاموس المحيط ،مادهي « شبه».
4 ـ زركشي : البرهان في علوم القران ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت ، دارالمعرفه،2/79.
5ـ همان،ص 80 ـ 81
6ـ قاضي عبدالجبار: المغني في ابواب التوحيد و العدل، الجمهوريه العربيه المتحده، وزاره الثقافه، 16/371 و 372 .
7 ـ همان.
8 ـ همان .
9ـ به نقل از سيد جلال الدين آشتياني : متشابهات القرآن ، دانشگاه فردوسي، بيتا، ص 160 ـ 161 .
10 ـ همان، ص 145 .
11 ـ شيخ طوسي: التبيان في تفسير القرآن ،بيروت ، دارلمعرفه ، ج 1 ، ص 10 .
12 ـ طبرسي : مجمع البيان لعلوم القرآن، بيروت ، دارالمعرفه، ج2،ص702 .
13 ـ عبده: المنار، قاهره، مكتبه القاهره ، 1379 ق، ج 3، ص 169 ، ذيل آيهي 42 سورهي آل عمران .
14 ـ ابن عطيه : مقدمتان، تحقيق آرتور جفري، قاهره، مكتبه الخانجي، 1954 ق.
15 ـ همو.
16 ـ ابن عطيه : پيشين ، ص 108 .
17 ـ زرقاني : مناهل العرفان، قاهره ، داراحياء ،ج 2، ص 178 ـ 179 .
18 ـ همان،ج 2 ، ص 180 ـ181 .
19 ـ زركشي : پيشين ، ص 75.
20 ـ ر.ك : ملاصدرا: متشابهات القرآن ،تصحيح آشتياني ،مشهد، دانشگاه فردوسي، ص 76، 77، 79، 90 و 91 .
21 ـ به نقل از فيض كاشاني : الاصول الاصليه،ص 56 .
22 ـ بدرالدين زركشي : پشين ، ج 2 ،ص 72 ـ 71.
23 ـ بيضاوي: انوار التنزيل ، بيروت، مؤسسه شعبان، ج 2 ،ص 4.